برای آرزوهای محال خویش می‌گریم

اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش می‌گریم


شب دل کندنت می‌پرسم آیا بازمی‌گردی؟

جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش می‌گریم


نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم

که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم


اگر جنگیده بودم، دستِ‌کم حسرت نمی‌خوردم

ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم


به گِردم حلقه می‌بندند یاران و نمی‌دانند

که من چون شمع هرشب بر زوالِ "خویش" می‌گریم


نمی‌گریم برای عمر از کف رفته‌ام، اما

به حال آرزوهای محال خویش می‌گریم.

--------------------

فاضل نظری


پ ن : 
زنده ایم اما از این زنجی که نامش زندگی است . 

--------------------

فاضل نظری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهمن آبادخبر بهترین سایت های آنلاین Asra ...... .... Kathleen احمدالحسن کلينيک زيبايي در تهران